قاضی جهان

قاضی جهان

فرهنگ و آداب و رسوم و جلوه های طبیعی و آخرین اخبار دهستان قاضی جهان
قاضی جهان

قاضی جهان

فرهنگ و آداب و رسوم و جلوه های طبیعی و آخرین اخبار دهستان قاضی جهان

خاطراتی از سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی از زبان برادرانش

 

 

 

 

خاطراتی از سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی از زبان برادرانش 

خاطراتی از سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی از زبان برادرانش

بسم الله الرحمن الرحیم

لطفا خودتان را معرفی کنید؟

من نادر قنبری برادر شهید جواد قنبری هستم.

در ابتدا از شما تشکر میکنم به خاطر اینکه یاد و نام این شهیدان را گرامی میدارید و به خودتان زحمت میدهید و به سراغ این خانواده ها آمده تا یاد و خاطره آن ها را زنده کنید. 

 

خاطرات دوران کودکی و دبیرستان شهید؟

شهید جواد قنبری در خانواده نسبتاً فقیر و متوسط به دنیا آمد. ابتدا با توجه به جو خانواده فردی نمازخوان و روزه گیر بود که مسائل دینی نیز معتقد بود و دوران ابتدایی و دبستان را در دبستان مافی واقع در محلهنادر قنبری قاضی جهانی برادر سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی آغداش و دوران دبیرستان را در دبیرستان ساعد واقع در فلکه زنجیر همان خیابان طالقانی گذراند. ایشان مبارزاتشان را قبل از انقلاب از دوران دبیرستان شروع کردند و این زمینه را از فضاهای مذهبی از جمله مراسم عزاداری و هئیت ها و یک سری دوستان با اعتقاد و مذهبی داشت که با آنها نیز هم رزم بود شروع کرد و براین اساس ایشان به این راه هدایت شدند. 

 

اخلاق فردی ایشان چگونه بود و ایشان چگونه انسانی بودند؟

ایشان فردی خجالتی بودند و کمک های زیادی به خانواده میکرد و در خدمت پدر و مادر بودند. 

 

ایشان اوقات فراغت خود را چگونه میگذراندند؟

مثلا ایشان در تعطیلات تابستانی و زمانی که مدارس تعطیل می شدند به استراحتگاه و گردشگاه نمی رفتند بلکه نزد بنّا رفته و کار کرده تا برای زندگی و امرار معاش خانواده کمک کند. 

 

شهید در خانه رفتارشان چگونه بود؟

ایشان بسیار سر به زیر بودند و نماز و روزه شان را همیشه به وقت انجام می دادند و به جا می آوردند و به همۀ ما نیز سفارش می کردند و می گفتند که «سعی کنید در این راه نماز و روزه تان به وقت باشد». 

 

خاطرات قبل از انقلاب شهید؟

ایشان اکثراً قبل از انقلاب با توجه به جوّی که آن زمان بود و مبارزات ایشان نیز در مجالس ضد ساواک بود و از آن جا شروع سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی شده بود و بعداً نیز به اتفاق دوستانش در جلسه ها شرکت می کرد منجر شده بود که ایشان از طرف ساواک تحت تعقیب قرار بگیرد. ایشان موقعی که تحت تعقیب بودند رفته و در تبریز مدّتی اقامت کردند و بعد از اقامت که آمدند  انقلاب پیروز شد به ارومیه آمد و در ارومیه نیز به عنوان یکی از اولین تشکیل دهندگانی بودند که در سپاه ارومیه به فعالیت پرداختند و قبل از تشکیل سپاه در کمیته ها و نهادها فعالیت می کردند و به اتفاق دوستانی که داشت در مساجد از جمله مسجد حاج عبدالله همرزمان زیادی داشت و با آنها نیزخیلی صمیمی بود و معمولاً نیز با آنها زیاد فعالیت می کردند ایشان قبل از شهادتشان مدتی مسئول مواد مخدر ارومیه در خیابان خیّام در حیاط دکتر سینا بودند. در آنجا نیز فعالیت زیادی داشتند که نهایتاً با توجه به وضعیتی که پیش آمد ایشان به ماکو رفتند و مدتی در بازرگان بودند و بعداً مسئولیت ماکو را نیز به عهده گرفتند و نتیجتاً نیز در ماکو به شهادت رسیدند.  

 

خاطراتی از اوایل سال 58 بفرمایید؟

حدودا قبل از اینکه به ماکو – بازرگان تشریف ببرند در اینجا که در مواد مخدره مشغول بودند من یادم می آید که روزی شب در مسجد حاج عبدالله بودیم که شام غریبان امام حسین نیز بود که دسته عزاداری از این مسجد به دور و بر روستای بالو که در آن زمان نیز ناامن بود رفتند و در آنجا مراسم عزاداری کردند و ما نیز شب به آن مسجد رفتیم و من هم به همراه آنها رفتم. در آنجا چون دوستان جواد لطف خاصی به ایشان داشتند در آنجا بودم. وسط مراسم که همه زنجیر و سینه میزدند و چراغ ها را خاموش کرده بودند آقای صادق دین پرست از جواد خواستند تا دعا کنند. ایشان نیز در ابتدا شروع به خواندن عربی کردند و بعد از اینکه عربی خواندند گفتند که « خدایا به جز یک چیز از تو هیچ چیز نمی خواهیم و آن نیز شربت شیرین شهادت است» آن زمان هیچکس چندان متوجه این دعای جواد نشد حتی من، و همه نیز آمین گفتند، ولی در این دعا یک حکمتی بود که در شام غریبان امام حسین که این دعا را کرد حدوداً 5 - 6 ماه بعد ایشان به شهادت رسیدند و ایشان واقعاً لیاقت داشتند که به شهادت و به خواسته خود رسیدند و خدا نیز عنایت کرده و او را به خواسته اش رسانید.

به هر حال ما خاطرات زیادی از آن شهید داریم معمولا در ماکو که فرماندهی ماکو و بازرگان به عهده ایشان بود می دیدم که مثلاً ایشان در شهرستان شوط جلسۀ قرآنی گذاشته اند شهرستان شوط حدودا نیم ساعت از ماکو فاصله دارد. قبلاً نیز که همراهی من بود و من هم بودم شب مثلاً ساعت 10 - 9  راه افتاده بودیم ایشان تا ساعت 12- 1 درس قرآن می دادند و همه را به دور خود جمع می کرد و صبح نیز زودتر از همه بیدار شده و همه را برای نماز بیدار می کرد. در ضمن وقتی ایشان در سپاه ماکو و بازرگان بودند و ما هم در خدمتشان بودیم می توانستیم از فرماندهی ایشان درس های زیادی یاد بگیریم مثلاً ایشان خودشان را در حد زیاد نمی گرفتند مثلا به فرماندهی اش خودخواه نبود و نمی گفت که باید اتاق یا ماشین خاص و جداگانه ای داشته باشم به خاطر همین اخلاقش دائماً با همه پاسداران و سپاهیان با هم بودند و غذا را می خوردند و نماز را با هم می خواندند و صبح ها به کوه میرفتند، خلاصه خیلی باهم صمیمی بودند و به خاطر این اخلاق پسندیده یاد و خاطره خود را در آن شهر گذاشته بود یعنی همه احترام خاصی به ایشان قائل بودند.  

 

شخصیت فرهنگی و اجتماعی شهید؟

مثلا در ماکو شخصی به نام میراسلام بود که شخصیت خوبی نداشت. روزی دیدم که ایشان از گوش میراسلام گرفته و به داخل سپاه آوردش و او را کمی تنبیه کرده و بعد نیز با ایشان صحبت کرد، در ضمن این میر اسلام هیکل درشتی داشت. یادم است موقع شهادت جواد این فرد به این عظمت و هیبت  چنان زار زار گریه می کرد با وجود اینکه از شهید بدی دیده بود و تنبیه شده بود. ولی می دانست که شهید از روی انسان دوستی و دوست داشتن این کار را کرده بود. بعد از آن چه در ماکو چه در بازرگان یا ارومیه و در آن جاهایی که کار می کرد وقتی ذکر و خیر ایشان باشد همه از رشادت ها و دلیری ها و هماهنگی با جماعت ایشان می گویند. مثلا با اینکه فرمانده سپاه بود میرفت و به نیازمندان کمک میکرد و از این قبیل کارها را دوست داشت.  

 

چند خواهر و برادر هستید و آیا پدر و مادرتان در قید حیات هستند؟

ما پنج برادر بودیم و خواهر نداریم و شهید نیز فرزند سوّم خانواده بود. پدر فوت کرده و مادرم نیز در قید حیات هستند و زندگی می کنند. برادر بزرگم ابوالفضل قنبری بازنشسته آموزش و پرورش است و بعد از آن حاج رحیم قنبری که در آموزش و پرورش مشغول است و بعد از آن نیز من هستم که در شرکت مرغداری هستم و بعد از من نیز برادر کوچکم است که شغل آزاد است.  

 

آیا پیشنهاد میدهید که نام این شهید برای مجتمع یا مکانی گذاشته شود؟

مسئولین مملکت یا جنابعالی یا دوستانی که دارید من اعتقاد دارم که شما که اینقدر بها می دهید واقعا از شما جای تقدیر و تشکر را داریم و آنها نیز به دنبال شهرت نیستند که مثلا به نام ما مجتمع یا مکانی و یا خیابانی باشد و من خود نیز اعتقادی به چنین چیزی ندارم. آنها هدفی داشتند و به هدفشان نیز رسیدند و ارتباط و منّتی به ما ندارند که بگوییم انتظار چنین چیزی را داریم بلکه برای ما خوب شدن اوضاع مملکت از همه چیز واجب تر است. 

   

سد سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی در ماکو  

سد سردار شهید جواد قنبری قاضی جهانی در ماکو   

 

 

در ادامه می شنویم سخنان حاج ابوالفضل قنبری برادر بزرگ شهید جواد قنبری قاضیجهانی  

خاطره ای از شهید دارید بفرمایید؟

تا آنجا که ذهن من قد میدهد ایشان در مدّت تحصیلی که تا دیپلم خوانده بود و دیپلم تجربی داشت در ارتباط با درس مشکلی نداشت و همیشه در خرداد ماه قبول می شد و تجدید نداشت و جدا همانطور که دوستان و معلمانش می گفتند و کارنامه اش نیز گویای این مطلب بود که از نظر علمی و درسی مشکلی نداشت و به موقع نیز مدرکش را گرفته بود و با توجه به رژیم قبل من به ایشان گفتم که درست را بخوان و به رده های بالا برو ولی گفت من هر چه قدر هم بخوانم به این رژیمحاج ابوالفضل قنبری برادر بزرگ شهید جواد قنبری قاضیجهانی (رژیم شاه) خدمت نخواهم کرد و به این ترتیب نمی خواهم و به دنبال فعالیت های سیاسی خود می روم تا بتوانم در از بین رفتن این رژیم نقشی داشته باشم. ایشان به خدمت رفتند و در خدمت نیز مشکلاتی پیش رویش آمد، از جمله ایشان با توجه به اینکه خدمت می کردند با این حال ایشان را از جلدیان به لرستان و شهر خرّم آباد تبعید کردند و در آنجا خدمت کرد و یادم می آید که ایشان در آنجا به من گفته بود نمی دانم چرا ولی یک روز روزه اش را خورده بود ولی به جای این یک روز 61 روز روزه گرفته بود و به همین خاطر وقتی به ارومیه آمد دیدم که صورتش سیاه شده و وضعیت خوبی ندارد پرسیدم چرا این گونه شده ای؟ و جواب داد و فهمیدم که در آن گرمای تابستان پشت سرهم روزه گرفته. در خانواده نیز با پدر و مادر و برادرانش مشکلی نداشت و با آنها خیلی صمیمی بود و نماز و روزه اش را به وقت می خواند و نمازش را بیشتر بیرون از خانه و در مسجد حاج عبدالله میخواند و نماز جماعت را در این مسجد به جا می آورد و به قرآن و دین و نهج البلاغه مسلّط بود چون در ماکو که خدمت میکرد در جلسات قرآنی شرکت می کرد و از نهج البلاغه صحبت میکرد و در این مورد نیز عرفانیت داشت.  

 

چه نوع دوستانی داشت و فعالیتشان چگونه بود؟

در مورد دوستانش نیز تا آنجا که من میدانم و شنیده ام تمام دوستان شهید فردهایی هستند که اکنون نیز طرفدار انقلاب هستند و حتی دوستان نادری هم از ایشان سراغ ندارم که خدایی نکرده مشکلی داشته باشند همۀ دوستان ایشان که باقی مانده اند همه طرفدار انقلاب و رهبر هستند و مشکلی هم ندارند. ایشان در مبارزه با مواد مخدره با آقای مهدی ابطحی فعالیتش را شروع کرد و از طریق سپاه نیزکه تازه تشکیل شده بود  مدّتی که در آنجا کار کرد بعداً ایشان را به بازرگان دادند و بعد از فعالیت در بازرگان ایشان را به مسئولیتی و فرماندهی و رئیس سپاه پاسداران منطقه ماکو منصوب کردند و بعد از کار در آنجا با توجه به اینکه شهید بسیار فعال و زرنگ بودند و هدف ضد انقلاب ها هم از بین بردن چنین افرادی بود و به این ترتیب به ایشان خبر دادند که در منطقه یک ضدانقلاب وجود دارد و این ها برای شناسایی این ضدانقلاب به بررسی می روند و در این موقع به دام ضد انقلاب ها می افتند. به این ترتیب 15 ماه رمضان بود که من در خوی بودم و افطار میکردم که به من خبر دادند که فرمانده سپاه ماکو را گرفته اند و من سریع به سپاه خوی آمدم و در آنجا به من گفتند اگر جواد را در حین دستگیری نکشته باشند دیگر نمی توانند او را به شهادت برسانند چون او میتواند خود را از مخمصه بیرون بکشد.   

 

طرز شهادت شهید: سردار شهید جواد قنبری قاضیجهانی

بعد از اینکه خبردار شدیم او را گرفته اند فهمیدیم که به طور نامردانه با شکستن انگشت و درآوردن چشمش ایشان را به طرز فجیعی به شهادت رسانده اند. وقتی ما رفتیم شهید ها را از ماکو تحویل بگیریم یعنی از سردخانه نگذاشتند من برادرم را ببینم ولی محمدزاده و سرگرد سلطان بیگی که همراه شهید رفته بودند کاملا وضعیتشان را دیدم که ضد انقلاب به سرشان آب ریخته بود و احتمالا به ماشین یا اسب بسته بودند و در کوره ها روی زمین کشیده بودنشان و وضعیت ناراحت کننده ای داشتند و زخم هایشان جای سنگها و سنگلاخ ها بود به طوری که موقع دفن نتوانستند به این ها غسل بدهند و تیمّم کنندشان و در این وضعیت تشییع جنازه شان کردیم و از خوی به ارومیه آوردیم که 25 خرداد 59 بود که انصافا جمعیت زیادی آمده بودند و از سپاه ارومیه تا باغ رضوان هم روی شانه بردند. 

 

 

تاریخ تولّد شهید؟

چون ذهنیت زیادی در موردش ندارم ولی فکر کنم 8 سال از من کوچکتر بود.   

 

فعالیت های فرهنگی و سیاسی شهید در محلّۀ قدیمتان و چگونگی شرکت در هیئت ها؟

در مورد هیئت ها به هیئت زینبیه می رفتیم و در هفته یکبار به این هیئت ها طبق برنامه ای که داشتیم می رفتیم و به مسجد مولای متقیان و مسجد حاج عبدالله می رفتیم که قبلا عرض کردم و ضمنا فعالیت های سیاسی داشت که دقیقا به خاطر دارم که یک روز قبل از انقلاب من آمدم و والده به من گفت که یک نفر آمده و دنبال جواد می گردد و ما گفتیم که رفته تبریز و اینجا نیست، که گویا از مأموران ساواک بود چون شنیده بود که جواد برنامه دارد و کتاب پخش می کند و فعالیت سیاسی نیز دارد دستور داده بودند که آمده و او را دستگیر کنند. ولی ما اطلاع ندادیم و نتوانستند پیدایش کنند و مشکلی پیش نیامد. دوستان جواد نیز در هیئت ها با جواد همکاری می کردند چون می دیدند که جواد شخصیتی خدایی دارد و مشکلی از جواد ندیده بودند و فعالیت او نیز در مساجد و هیئت ها چشم گیر بود.

به گونه ای که قبلا هم توضیح دادم بعد از اینکه خدمت شهید تمام شد من بازهم به ایشان گفتم که بیا برو دنبال کاری و سعی کن در جایی استخدام شوی، ولی به من گفت که « من به شما عرض کرده بودم که به این رژیم خدمت نخواهم کرد » به همین دلیل احتمال می دهم که به همراه شخصی به نام مهندس فائزی که او هم از افراد سیاسی بود که در تبریز شرکت ساختمانی داشت و در آنجا کار می کرد که جواد هم به همراه او به تبریز رفته و فعالیت می کرد، ضمنا در آنجا که اعلامیه هایی علیه رژیم به دست مهندس فائزی می رسید و از طریق جواد نیز این اعلامیه ها را در اینجا پخش می شدند که بتوانند در مقابله با رژیم قدم بردارند که جواد در اینگونه موارد نیز فعالیت داشت.  

 

برخورد شهید به عنوان برادر کوچکتر با برادران بزرگتر و همچنین اعضای خانواده چگونه بود؟

شرایط خانواده ما به صورتی برنامه ریزی شده بود که از فرهنگ ما و سیاست پدر و مادرم نشأت می گرفت من مشکلی بین برادرانم از نظر برخوردی ندیده ام و همۀ ما به صورت دوستانه و برادرانه باهم زندگی می کردیم و اصلا مشکلی نداشتیم و پدر و مادرمان هم نیز بین هیچ یک از ما فرقی قائل نمی شدند و در این مورد بین هیچ کدام مان و حتی جواد مشکلی ندیده بودم.

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشناس 26 فروردین 1394 ساعت 08:55

درگذشت مادر شهید جواد قنبری قاضی جهانی تسلیت عرض می گوییم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد