قاضی جهان

قاضی جهان

فرهنگ و آداب و رسوم و جلوه های طبیعی و آخرین اخبار دهستان قاضی جهان
قاضی جهان

قاضی جهان

فرهنگ و آداب و رسوم و جلوه های طبیعی و آخرین اخبار دهستان قاضی جهان

کودکان دانمارکی آرزوهای خود را با کودکان ایران به اشتراک گذاشتند








کودکان دانمارکی آرزوهای خود را با کودکان ایران به اشتراک گذاشتند


همزمان با فراخوان جشنواره یک دنیا آرزوی کودکانه که به همت انجمن توسعه شهرستان آذرشهر و گروه آنایوردوم قاضی جهان در آستانه تبریز2018  در آذرشهر برگزار شده است آرزو هاى تعدادى از بچه هاى  ٥ - ٦ ساله دانمارکی در قالب نقاشی به دبیرخانه این جشنواره ارسال شد.

آقای محمد باباخانی معلم این کودکان که یک قاضی جهانی مقیم دانمارک می باشد در گفتگو با خبرنگاران با اعلام این مطلب گفت: این تعداد از بچه ها که برایشان فرق آرزو و وقتى که بزرگ شدند دوست دارند چه کاره بشوند، مشکل بود، افکار خودشان را بصورت نقاشى ارائه دادند.

وی با بیان توضیحات مبسوطی در مورد نقاشی های ارسالی افزود: نقاشى شماره یک از الن(Ellen ) 5 ساله می باشد، او دوست دارد وقتى بزرگ شد دامپزشک شود، نقاشى شماره ٢ از برتیل ((Bertil  5 ساله می باشد. او مى خواهد وقتى بزرگ شد خلبان شود، نقاشى شماره ٣ از ایى ((Ege  6 ساله می باشد و او مى خواهد وقتى بزرگ شد شعبده بازشود، نقاشى شماره ٤ از فراى (Frej) می باشد فراى پسرى ٦ ساله و بسیار باهوش و ماجراجوست، او آرزو دارد وقتى بزرگ شد در شکل نینجا ( یک حیوان فانتزى) کل دنیا را زیر پا گذارد.

وی افزود: نقاشى شماره ٥ از دخترى ٦ ساله بنام سولواى (Solvej) می باشد، او مى خواهد وقتى بزرگ شد صاحب یک کارخانه لقوسازى شود(کاشف لقو یک دانمارکى می باشد که این اسباب بازى هوش را به همه کشورها صادر می کند)، نقاشى شماره ٦ از کریستوفر (Christoffer) ٥ ساله است او مى خواهد وقتى بزرگ شد بستنى فروش شود، بچه هاى دانمارک مثل همه بچه ها عاشق بستنى هستند، نقاشى شماره ٧ از انتون (Anton) است، انتون پنج سال دارد و مى خواهد وقتى بزرگ شد کل دنیا را طبیعت گردى کند. انتون طبیعت را خیلى دوست دارد، او وقتى ٤ سال داشت با همراه پدر و مادر و خواهر بزرگش شش ماه قایقرانى کردند و بدین ترتیب تا آمریکاى لاتین در روى موجها زندگى داشتند، نقاشى شماره ٨ از ایسولا (Isola) است و ایشان ٥ ساله است از کپنهاک دانمارک، او مى خواهد پرستار شود و بالاخره نقاشى شماره ٩ و آخرین نقاشى از آیگیل (Eigil) است و او پنج سال دارد و آرزومند است که وقتى بزرگ شد صاحب کلى مغازه ایسلیک باشد(ایسلیک یک نوع شیرینى محبوب در کل اسکاندیناوى می باشد).

















ناقّش و کلوچه های محلی قاضی جهان/ از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی








ناقّش و کلوچه های محلی قاضی جهان

از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی


ناقّش و کلوچه های محلی قاضی جهان/ از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی

 

بایرام اولوب، قیزیل پالچیق ازللر

ناقیش ووروب تاقچالاری بزللر

نقشهایی که ملاحظه می شود در روی یک تخته ای کنده شده است که شکل دوتا برگ را دارد و این را در زبان محلی « ناقّش» یا « ناقیش» می گویند که معمولاً بر روی کلوچه ها (نازیح) می زنند و برای تقسیم آنها را به اولیا برده و بین مردم تقسیم می کنند و یا در ایام نزدیک به عیدنوروز و در سفره های عید با آن از مهمانان پذیرایی می کنند.

این ناقّش نیم دایره است و کلوچه ها نیز به این اندازه درست می شوند و از این رنگ هم به روی کلوچه ها می کشند.

مواد اصلی برای پخت این کلوچه عبارتند از :

آرد ، آب ، روغن، زعفران، شیر ، زنجبیل و تخم مرغ .

طرز تهیه این کلوچه بدین ترتیب است که :

آرد را با آب و شیر مخلوط کرده و مقداری هم روغن به آن اضافه کرده  و خمیر درست می کنند .

 سپس  خمیر را به قطعات کوچک تقسیم می کنند و  هر قطعه کوچک را فشار داده و بشکل گردی پهن می کنند و اندازه آن بدین ترتیب است که ضخامتش در حدود دو سانتیمتر و قطرش در حدود دوازده سانتیمتر باشد .

سپس به روی آن  " رو " می کشند و این رو  از تخم مرغ  و زعفران تشکیل یافته و آنرا به روی هر کلوچه خمیری می کشند و با چیزهای گوناگون روی آنرا نقش می کنند  مانند سوزن گیر و یا با تخته  مخصوصی که روی آن با نقش هایی مثل گل و یا با نقشهای دیگر کنده کاری شده است  که آنرا روی هر کلوچه می زنند و سپس آنرا به آرامی خیلی زیاد به دیواره تنور می زنند و این کار را خیلی آرام انجام می دهند چون نمی خواهند نقش انگشتشان روی کلوچه بیافتد .

بعد از یکی دو ساعت که کلوچه ها پخته شدند آنها را از تنور درمی آورده و به روی آن روغن می کشند و در کیسه های نایلونی جمع می کنند تا نرم بماند تا بعداً برای تقسیم آنها را به اولیا برده و بین مردم تقسیم می کنند .

 

زیارتگاه اولیا در قاضی جهان/ پژوهشی از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی



 

 


زیارتگاه اولیا در قاضی جهان

پژوهشی از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی

 

بیر مطلب قدجهانین تپه سینده اولان زیارتگاهین حاقیندا گوندریرم کى شاید بعضى پارچالارى سیزه ده تئزه دى. بو مطلبى ١٣٥٤ اینجى ایلده قدجهانین آغ سقل و بیلیجى لرینن مصاحبه ائدیب ، توپلاییب و یازمیشام.

 

در روستای ما یعنی قاضی جهان تپه ای است خاکی که در حدود ده متر از سطح زمین ارتفاع دارد. سطح این تپه تقریبا صاف است و این تپه شنی است .

در این تپه زیارتگاهی وجود دارد که ساختمان آن مانند زیرزمینی در روی آن کنده است بطوریکه دیوارهای این زیارتگاه فقط درحدود یک متر از سطح تپه ارتفاع دارد و بقیه بلندی آن از خود تپه است و به این زیارتگاه در روستای ما  " اولیا "می گویند .

ساختمان این زیارتگاه به نظم خاصی ساخته شده است.

در یک قسمت از این زیارتگاه آرامگاهی است که با سنگهای شفاف و زیبایی آراسته شده و مردم می گویند که این قبر امامزاده ای است .

درست در قسمت وسط این زیارتگاه یک سنگ بزرگ سیاه رنگ به شکل مربع است که در روی آن هم سنگ بزرگ مربع مستطیلی وجود دارد که قسمت بالای آن مانند حوضی است که مردم نذر می کنند و شمع می آورند .در بالای آن سنگ یعنی در قسمت حوض مانند شمع روشن می کنند .

مردمی که برای زیارت به آنجا می آیند می گویند که خدایا اگر فلان حاجت من برآورده شود ، این سنگها را سه بار از زمین برمی دارم و بدین ترتیب مردم از آن استفاده می کنند .

در زیر این دو سنگ یک سوراخ کوچکی است که به زیر زمین رفته و می گویند همیشه از آنجا  صدای زمزمه ای آهسته به گوش می رسد که آنرا اشخاص مومن می شنوند .

در قسمت جلوی این زیارتگاه دو تا شکل قوچ است که از سنگ صاف تراشیده شده است که به روی یکدیگر نگاه می کنند .

مردم درباره این قوچ ها می گویند که آنها شبها به کربلا می روند و امامها را زیارت می کنند و در آ ب فرات بدنشان را شستشو می دهند و دوباره به جایشان برمی گردند .

دیوارهای قسمت داخل زیارتگاه را سفید کاری می کنند ولی بعد از چند ماه خرد شده و می ریزد  و بدین جهت مردم می گویند که اینجا آرایش پذیر نیست . در قسمت خارج این زیارتگاه سنگ بزرگی است صاف که به دیوار این زیارتگاه چسبیده است و مردم برای اینکه به آرزوهایشان برسند سنگ پاره ها را برداشته و به روی این سنگ می چسبانند و می گویند که خدایا اگر من به فلان آرزویم خواهم رسید این سنگ به آنجا بچسبد و بدین ترتیب می دانند که آرزویشان برآورده خواهد شد یا نه .

مردم می گویند که شبهای پنجشنبه از این زیارتگاه نور سبز رنگ خوشرنگی به هوا بلند می شود که آن نور را اشخاصی که قلب پاکی دارند می توانند ببینند .

به غیر از خود مردم روستای ما ، از روستای  همسایه و حتی از روستاهای خیلی دور و حتی از چند فرسنگی به زیارت به اینجا می آیند و نذر می کنند و در این زیارتگاه کلوچه(نان محلی) بین مردم پخش می کنند و بعضی وقتها روضه خوان را دعوت می کنند و می آید و در آنجا روضه می خواند .زیارتگاه اولیا در قاضی جهان/ پژوهشی از : استاد محمد باباخانی قاضی جهانی

وقتی که مردم می خواهند از توی این زیارتگاه خارج شوند، نباید درست راه بروند بلکه عقب عقب راه می روند، چون برای ادای احترام به امامزاده این کار را می کنند و بعد از خارج شدن یک دور نیز به گرد زیارتگاه می چرخند و می گویند این کار خیلی ثواب دارد.

علت اینکه مردم نمی دانند این قبر کیست، این است که مردم می گویند که این قبر خود بخود ظاهر شده است، یعنی از غیب بوجود آمده است و مردم هم به دور آن دیوار کشیده اند و بدین جهت که هیچکس بخوبی نمی داند که صاحب این قبر کیست  و بعضی ها می گویند این  قبر یک امامزاده است .

در سنگ بالای این این آرامگاه نوشته ای وجود دارد که کسی نمی تواند آنرا بخواند .

نان کلوچه ای هم که برای تقسیم در اولیا بین مردم می پزند خیلی لذیذ است .


 

فصل زمستان در قاضی جهان / پژوهشی از آقای محمد باباخانی قاضیجهانی






فصل زمستان در قاضی جهان

پژوهشی از جناب آقای محمد باباخانی قاضی جهانی

در مورخه ۵/۱۱/۱۳۵۵


فصل زمستان در قاضی جهان / پژوهشی از آقای محمد باباخانی قاضیجهانی

 

در روستای قاضی جهان بطور کلی فصل زمستان بر چهار بخش تقسیم می شود :

زمستان در حقیقت از اول آذرماه شروع می شود و تا آخر اسفند ماه ادامه می یابد .

سی روز آذرماه که بخش اول زمستان است  را به اسم قورس آیی (ماه قورس ) می نامند .

بخش دوم : که چهل روز است و همان چله بزرگ است .

بخش سوم : که بیست روز است و همان چله کوچک است .

بخش چهارم :  که  سی روز است  و ماه اسفند است  که به اسم آن جَملَه  (جمیله)  می گویند .

مردم می گویند که چله بزرگ و چله کوچک هردو پسر هستند و با هم برادرند و جمله نیز خواهر آنهاست .

مردم عقیده دارند که درب انبارهای برف در ماه جمله (اسفند ماه) باز می شود و تا آن موقع برف زیادی نمی بارد و بیشتر برف در آن ماه می بارد .

 

 

وقتی که چله بزرگ شروع می شود با خود می گوید که چنان بلایی به سر مردم می آورم و چنان سرمایی به پا می کنم و کولاک می کنم که حیران بمانند و با غضب و عصبانیت اینها را می گویند و همینطور با حالت عصبانی روی کار می آید و اخمهایش را پایین می اندازد ( یعنی هوا ابری می شود) و می نشیند و نمی تواند کاری هم بکند .

وقتی که چله کوچک یعنی برادر کوچک می خواهد فردا برسد به برادر بزرگش یعنی چله بزرگ می گوید : هان برادر تو که نتوانستی کاری بکنی و رفتی اخمهایت را ریختی و با عصبانیت خاموش نشستی و موقع ات هم تمام شد و نتوانستی کاری بکنی .

حالا نوبت من رسید ، من می روم ببین چه کاری خواهم کرد و چنان سرما و کولاکی برپا خواهم کرد که :

" قاری لاری کوره دن – آفتافالاری لولک دن – گلین لری بیلک دن ایلیه جیم ."

"یعنی پیرزنها را پشتشان را می شکنم ـ  آفتابه ها را از لوله می کَنم  و عروسها را از بازو می کَنم ."

بدین معنی که :" پشت پیرزنها را می شکنم و آفتابه ها از سرما لوله هایشان خواهد ترکید و عروسها بازویشان خواهد شکست ."

از این موقع چله بزرگ در جواب برادرش چله کوچک می گوید که :

"یِری یِری کوتون یازادی هش زاد ایلیمه سن ."

یعنی : " برو برو پایانت به بهار منتهی می شود و هیچ چیز نمی توانی بکنی .

یعنی هوا گرم می شود و نمی توانی هیچ کاری بکنی ."

 

 

داستان درباره تقسیم ثروت دو چله :

وقتی که چله بزرگ درحال تمام شدن است ، به برادرش چله کوچک می گوید که ای برادر بیا ثروت پدرمان را تقسیم کنیم .

آنها در تقسیم ثروت اختلاف پیدا می کنند و باهم به جنگ و دعوا می پردازند و وقتی دعوا می کنند در انبارهای برف پاهایشان برفها را از انبار بیرون می ریزد .

در اواخر چله بزرگ که گاهی برف می بارد که این برف سبک است و با یک پف کردن پخش می شود ، مردم عقیده دارند که آن همان برفی است که از زیر پای آنها بیرون می ریزد .

خلاصه پس از نزاع های زیاد دو برادر به توافق می رسند و ثروت ها را تقسیم می کنند و هر دو تقریبا راضی می شوند .

بالاخره فرصت چله بزرگ تمام می شود و بار و بنه اش را جمع می کند و می رود و چله کوچک روی کار می آید .

چند روز از خدمت چله کوچک نگذشته بود که از خواهرش جمله (جمیله ـ اسفند ماه) می خواهد که به خواستگاری یمنیک ( در فارسی می شود شنگ که در بهار می روید و سبزی خوردنی است) برود و او را به همسری چله کوچک درآورد و می گوید که برادر بزرگم یعنی چله بزرگ عروسی نکرد ولی من عروسی می کنم آن هم با یمنیک .

خلاصه جمله به خواستگاری یمنیک می رود و از او که برادرش چله کوچک را به شوهری قبول کند و یمنیک هم چنین جواب می دهد :

" برو برو من نمی توانم زن چله کوچک شوم ، چون دو سه تار مو در سر دارم که آنها را هم سرما خشک کند و بهم بپیچد ."

( منظور از مو همان برگهای شنگ است وقتی شنگ در زمین می روید در مجاور زمین ساقه است و بلافاصله از چند برگ نازک و دراز تشکیل می یابد که به هوا رفته اند ، یعنی سرما آنها را خشک می کند .)

بالاخره پس از گفتگوی زیاد یمنیک حاضر می شود که زن چله کوچک شود ، به شرطی که نامزد شوند ولی عروسی را به بهار موکول کنند و در بهار به وصلت برسند .

این داستان را مردم در روستای قاضی جهان در پای کرسی ها و در کنار تنورهای نان به همدیگر می گویند .

در روستای قاضی جهان مردم می گویند : وقتی 27 روز به عید نوروز می ماند باد ملایم و پیوسته ای شروع به وزیدن می کند که به اسم این باد اوغورراجا (دزدیانه) می گویند .

چون بطوری می وزد که کسی خبردار نمی شود و دزدیانه می وزد و مردم می گویند : این باد یخها را نرم می کند ، بطوریکه اگر پای بر روی یخها بگذاری یخ از ته حرکت می کند و به اینطرف و آنطرف می رود .

دراین فواصل باد دیگری می وزد که اسم آن باد آغ یل  (باد سفید) گفته می شود .

این باد تمام یخها و برفها را نرم می کند و قسمت عمده در آب کردن یخها را این باد انجام می دهد و در این موقع مردم می گویند که به زمین نفس آمده است ، یعنی هوا گرم شده و برفها آب می شوند .

وقتی که 17 روز به عید نوروز باقی مانده است باد دیگری می وزد که اسم آن هم وعده یلی ( باد وعده ) نام دارد .

با وزیدن این باد تمام یخها آب می شوند و آبها و سیلها روان می شود و تا عید ادامه می یابد .

 

در روستای ما در اوایل آذر ماه کرسی ها را آماده و برقرار می کنند .

در اولین شب در هر چهار گوشه کرسی چند عدد گردو می شکنند و عقیده دارند با انجام این کار تا وقتی کرسی  در خانه برقرار است سر کرسی همیشه پر از شادی می شود .

بعضی ها در زیر کرسی منقل می گذارند و آتش را در آن می ریزند و بعضی ها هم جای منقل را می کَنند و به عوض منقل آتش را در آن گودی کنده شده می ریزند .

کسانی که خانه شان در زمین و طبقه اول است ، بیشتر به عوض منقل زمین را می کنند و آتش را در آنجا می ریزند و کسانی که خانه شان در طبقه دوم است از منقل استفاده می کنند .

قبل از فرارسیدن زمستان ، از چوبهای کوچک که با دست می توان شکست و از پوست بادام و گردو و هسته زردآلو، زغالک (خکه ) درست می کنند و به انبار خانه جمع می کنند و در زمستان استفاده می کنند .

هر روز به منقل مقداری از آن زغالک و از روی آن هم مقداری آتش چوب می ریزند و یا خاکستر روی آنرا می پوشانند و به زیر کرسی می نشینند و دوستان و آشنایان برای صحبت کردن و خوردن شب چره و گذراندن شبهای طولانی زمستانی به خانه همدیگر می روند و بازیهایی انجام می دهند و من آنها را در اینجا شرح می دهم .

 

بازیها و سرگرمیهای دور کرسی :

<!--بازی " ها باخدی ـ  باخدی " ها نگاه کرد ـ  نگاه کرد "

در این بازی ، هر چند نفر که باشند اشکالی ندارد .

دردور کرسی جمع می شوند و به ترتیب یکی از آنها ملا می شود و سپس بقیه افراد ، غیر از ملا هر کدام یک دستمال به دهان می گذارند و چشمشان را می بندند و در حالیکه کف می زنند ، سرشان را می چرخانند و اینطور می گویند :

ها  باخدی ـ باخدی ـ باخدی ...........  ( ها نگاه کرد نگاه کرد نگاه کرد )

و همینطور می گویند .

و هیچکس حق ندارد چشم بازکند و نگاه کند ، تا موقعی که ملا خودش بگوید که چشمتان را باز کنید .

اگر کسی بدون اینکه ملا گفته باشد،چشمش را باز کند و ملا هم ببیند باخته است .

 

و از قبل یک سطل پر از آب به نزد خود می گذارند و آن کسی که باخته است ، مقداری از همان آب سرد را به سر او می ریزند تا خیس شود ، ویا قبلا شرط می کنند که اگر کسی ببازد ، خرما یا چغندر و یا سیب زمینی می خرد و در آنجا با هم می خورند .

وقتی که یک نفر باخت ، دوره کار ملا به پایان می رسد و یک نفر دیگر را انتخاب می کنند و بازی را دوباره از سرمی گیرند .

 

<!--بازی با سکه :

دراین بازی باز هرچند نفر که باشند ، بازی صورت می گیرد .

دراین بازی افراد دو دسته می شوند و برای شروع بازی شیر یا خط می اندازند .

شرایط بازی بدین ترتیب است که یک سینی گرد می آورند و چند سکه در داخل آن می گذارند .

از قبل یک چیزی را مثل یک قطعه کوچک مانند کاغذ به زیر یکی از سکه ها می چسبانند و بقیه سکه ها را نیز همانطور در سینی می گذارند .

دسته ای که بازی را شروع می کند ، سینی را درمقابل دسته دیگر قرارمی دهند.

آنها نمی دانند که تکه کاغذ در زیر کدام سکه است و سعی می کنند که این سکه کاغذ دار را پیدا کنند .

یکی از افراد گروه یکی یکی سکه ها را برمی دارد ومی گوید : ( این هیچ ) و بدین ترتیب می گوید که یکی از سکه ها را بر می دارد و می گوید ( این گل ) و سکه ها را بر می دارد و اگر کاغذ در آن سکه باشد ، بازی را برده است و بقیه سکه ها را می شمارند و آنرا می نویسند .

ولی اگر کاغذ در آن سکه نباشد ، بازی را باخته اند و بقیه سکه ها را می شمارند و به تعداد آن سکه ها از حساب آنها کسر می کنند .

شماره های هر دو دسته بالا و پایین می رود و هر دفعه که می بازند به تعداد سکه های باقیمانده از شماره های آنها کم می شود و اگر برده باشد به تعداد سکه های باقیمانده به شماره های آنها اضافه می کنند .

شماره هر دسته که زودتر از دسته دیگر به 100 برسد ،بازی به اتمام می رسد و آن دسته بازی را می برد .

دراین بازی هم ازچیزی شرط می بندند که هر دسته ببازد ، مقداری خرما می خرد و یا مقداری سیب زمینی از خانه اش می آورد و می پزند و می خورند .

 

<!--اوزوه ـ  اوزوه اویونی ( بازی انگشتر ـ انگشتر )

در این بازی هم مانند بازی قبلی هرچند نفر می توانند حضور داشته باشند ، بدین ترتیب که تعداد اشخاص را نصف می کنند و به دو دسته تقسیم می شوند .

شیر یا خط می اندازند و یک دسته بازی را شروع می کند .

یک چیز کوچکی را بعنوان انگشتر مانند نخود یا لوبیا انتخاب می کنند .

دسته ای که بازی را شروع می کند ، همه شان دستها را به یکجا جمع می کنند و آن(اوزوه) را یکی از آنها بدست می گیرد و سپس همه شان دستهای خود را می بندند و بعد دستها را در جلوی دستهای مقابل قرار می دهند و او هم سعی می کند خیلی زودتر اوزوه را پیدا کند .

اگر اوزوه را از یکی از دستها پیدا کند ، اوزوه را می گیرد و بازی را شروع می کنند ، ولی اگر در مدتی که دستها را یکی یکی پوچ می گوید ، ناگهان از دستی که پوچ کرده اوزوه بیرون بیاید ، بقیه دستها را می شمارند و هر چند تا که باشد، به حساب امتیاز خود می گذارند و یک عددی هم مانند 5 و یا غیره انتخاب می کنند و هر دسته که زودتر به آن عدد رسید، برنده است .

و باز از چغندر و یا سیب زمینی شرط می کنند که طرف بازنده مقداری می خرد و می آورند و می پزند و با هم می خورند .

 

4) بازی با گلوله برف

بدین ترتیب است که جوانان دو دسته می شوند که هر دسته تعداد نفراتشان هر چقدر زیاد باشد ، بازی آنقدر نیز شیرین تر خواهد بود .

هردو طرف با گلوله هایی که از برف درست می کنند به همدیگر پرتاب کرده و به یکدیگر حمله می کنند ، ودر آخر طرفی غالب می شود که نفرات آن تک تک نفرات طرف دوم را گرفته و با برف سرو گردن و بدنش را می شوید و بازی خاتمه می یابد .

گاهی وقتها این بازی در آخر به دعوا نیز کشیده می شود ، بدان جهت است که جوانان حالا دیگر چندان رغبتی برای این بازی نشان نمی دهند .

 

5) شکار خرگوش

یکی دیگر از شرایط و یا بازیهای زمستان رفتن به شکار خرگوش است .

بدین ترتیب که دو سه نفر به باغها می روند و خرگوشهایی را که در کنار دیوار باغها و یا نزدیک خانه باغها به خواب رفته اند ، علامت گذاری کرده و به ده برمی گردند و خبر خواباندن یک یا چند خرگوش را به گوش جوانان ده می رسانند .

جوانان بلافاصله جمع می شوند و در حدودو20 الی 30 نفر به محلی می روند که خرگوش ها در آن محل خوابانیده شده اند .

سپس مسئولین شکار نفرات را در اطراف دیوارهای باغ در محلهایی که امکان دارد خرگوشها در آنجا باشند کوره آب و یا دیوار شکسته همراه با دوسه عدد سنگ بدست مستقر می سازند .

بعد از آنکه همه آن محلها را احاطه کردند ، مسئولین شروع به داد و فریاد و سوت زدن می کنند که خرگوش ها از خواب بیدار شده و هراسان به هر طرف که می دود راههای فرار را بسته می بینند و گیج می شوند و جوانان مستقر نیز سنگها را به طرف خرگوش پرتاب می کنند تا اینکه یک یا چند سنگ به آنها می خورد و زخمی می شوند و آنها را می گیرند و زود سرش را از تن جدا می کنند .

سپس به ده بر می آورده و به فروش می رسانند و پول آنها را بین شرکت کنندگان شکار تقسیم می کنند .

البته مسئولین نسبتاً سهم زیادتری نسبت به دیگران برای خود برمی دارند .

و این دو نوع بازی فوق اغلب در زمستان و در روزهای جمعه انجام می گیرد ، چونکه اغلب شرکت کنندگان و کارگران قالیبافی فقط در این روزها تعطیلی دارند .

تصاویری از عاشورای قاضی جهان در سال 1355

 

 

 

 

 

 

تصاویری از عاشورای قاضی جهان در سال 1355  

 

عاشورای قاضی جهان در سال 1355   

 

عاشورای قاضی جهان در سال 1355   

 

عاشورای قاضی جهان در سال 1355   

 

عاشورای قاضی جهان در سال 1355   

 

عاشورای قاضی جهان در سال 1355    

 

باتشکر از آقای محمدباباخانی 

 


 

تصاویری از عاشورای قاضی جهان در سال ۱۳۶۷  

 

 

 

 

 

 

 

باتشکر از آقای اسماعیل علیپور